رفتم به طبیب جان گفتم که ببین دستم
هم بیدل و بیمارم هم عاشق و سرمستم
متننگار
ناشناس
سنگیناگر قرار است روزي پروانه شوم.
بگذار روزگار هرچه مي خواهد پيله كند
هیچوقت به ناحق پا روی کسی نزارین …
یادتون باشه “دست” زمونه “پای” خیلیارو قطع میکنه !
ﻫﻤﺶ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﮐﻠﻤﻪ GAME OVER ﻫﺴﺘﻢ ﺍﻣﺎ ﺍﻓﺴﻮﺱ ﮐﻪ ﻫﺮﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ که میبازم ﺗﻤﻮﻡ ﻧﻤﯿﺸﻪ !
ماهی هم به آرزوی دیرینه اش رسید ، آرزوی پرواز ولی عجب چنگالی داشت عقاب !!!
مد شده ای در شهر … به همه می آیی جز من !!! شاید مقصر منم که قدیمی ام ؟!
ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﮑﻬﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ …
دنیای عجیبیست !!!
یکی پول پارو میکند و یکی اشکهایش را …
زندگی سزای کسی ست که به شکم مادرش لگد میزند !!!
تند رفت کودکی های من با آن دوچرخه ی قراضه اش که همیشه ی خدا پنچر بود …